10/11/2010

قاسم شتابان میرود روبه سوی میدان

Category: قاسم — malilom @ 3:29 PM

قاسم شتابان میرود     روبه سوی میدان
خواهد کند جان را فدا    در طریق جانان

عشق خدا دارد به سر آن جوان رعنا
بهر دفاع از مکتب وحق شده مهیا

شده حیره از زیبائیش دیدگان اعدا
گوید که اذنم کن عطا ای حسین جان

مادرندیده حجله ی شادمانی او
افسوس رفت از کف برون کامرانی او

محروم عروسی از چهره ی ارغوانی او
شوری ز نو بر پا شده در میان یاران

 آه ونوای کودکان بر سما رسیده
فریاد وبانگ العطش میشود شنیده

پشت فلک از داغشان چون کمان خمیده
در قلب وبر لبهایشان ذکر نام رحمان

در راه دین قربان شدن فخر وافتخار است
بهر شهیدان جنت حق در انتظار است

تنها امید عاشقان وصل کوی یار است
آید به گوش از خیمه ها خوشنوای قرآن

هنگامه ی معراج عشاق حق رسیده
جانها ز قید وبند زنجیر تن رهیده

گلبانگ تکبیر غریبان شود شنیده
کرببلا شد صحنه ی رزم کفر وایمان

روز عاشورای خونین یا قیام محشر است

Category: عاشورا — malilom @ 3:23 PM

روز عاشورای خونین یا قیام محشر است

کی رود این فاجعه از یاد جمله مخلصین
ذکر آن پاینده ماند تا قیام یوم دین

نور چشمان رسول وپور دلبند بتول
صحبت واسطوره ی عشاق حی داور است

در زمین کربلا فریاد وواویلا بود
در جنان صاحب عزا صدیقه كبرى بود

خیمه ها میسوزد ویاران بخون آغشته اند
تشنه لب مولا به میدان بی کس وبی یاور است

ذو الجناح با وفا برگشته از میدان کین
با دو چشمان پر از اشک ونوایی دلنشین

گوئیا دارد خبر از قتل انصار خدا
مرکبش محروم از فیض وجود رهبر است

عاشقان بر سر زنید با ناله وافغان وشین
بهر فرزند علی جان ودل زهرا حسین

در میان قتلگه بر سینه وبر زنان
نوحه گر لیلا زهجران علی اکبر است

اینچنین گفتا بزینب سرور وسالار دین
رفتم وبر تو سپردم کودکان بی معین

یار تو در این سفر باشد خدای دادگر
کربلا چون گلستان لاله های پرپر است

ای عمو بر سر قاسم زوفا کن گذری

Category: قاسم — malilom @ 3:10 PM

ای عمو بر سر قاسم ز وفا کن گذری
تا بروی تو کنم دردم آخر نظری

با همه لطف که در حق یتیمان داری
ز چه از حال من زار نگیری خبری

تا بزانو بگذاری سرم از مهر دمی
تا بری از دلم ای سرور جانبخش غمی

خوش بود گر به سرم رنجه نمائی قدمی
تا به پای تو نهم از پی دیدار سری

جانم از تن به سوی خلد شتابی دارد
لب خشکم هوس جرعه ی آبی دارد

روی نعشم گذری کن که ثوابی دارد
پیشتر زآنکه زند طایر جان بال وپری

ای عمو جان ستم لشکر کفار ببین
بی معینم به کف فرقه ی اشرار ببین

تیغ بر کف به سرم قاتل خونخوار ببین
ناله ام بر دل این قوم ندارد اثری

مانده ام جان عمو در بر دشمن تنها
شده صد پاره ز شمشیر تنم سر تا پا

حیف باشد که ز عدوان کشد این جور وجفا
هرکه مانند تو دارد عم والا گهری

ای عمو داد اجل خرمن عمرم بر باد
نو عروسم چو نماید ز من غمگین یاد

گو دگر وعده ی دیدار به محشد افتاد
گشت قاسم به سوی گلشن جنب سپری

ای عمو خیمه زده چتر بلا بر سر من
توتیا شد ز سم اسب ستم پیکر من

نفسی شوز پی دادن جان یاور من
تا بروی تو کنم در دم آخر نظری

نور چشمانم ماه تابانم ای علی اکبر

Category: علي اكبر — malilom @ 2:17 PM

نور چشمانم   ماه تابانم   ای علی اکبر  ای علی اکبر

در عوض جای رخت دامادی   شد کفن بر تو خلعت شادی
غرقه خون گشتی اندرین وادی   بهر تو مادر سینه کوبانم
ای علی اکبر   ای علی اکبر

مادرا بر تو باغبان بودم   بارخ ماهت شادمان بودم
از کمالاتت کامران بودم   منخسف گشتی بدر رخشانم
ای علی اکبر   ای علی اکبر

پیکرت در خون غوطه ورگشته   مادر زارت بی پسر گشته
بر سر نعشت خونجگر گشته   آه وواویلا مونس جانم
ای علی اکبر   ای علی اکبر

منتظر باشد خواهرت صغرا   روز وشب دارد ناله وغوغا
بانوا گوید آه وواویلا   سوزم از داغت بدر رخشانم
ای علی اکبر   ای علی اکبر

خواهر از هجرت دیده تر باشد    بیکس وخوار هر نظر باشد
ذاکر از بهرت نوحه گر باشد  یکنظر فرما از محبانم
ای علی اکبر  ای علی اکبر

آرزویم بود از برای من   وقت پیری باشی عصای من
دامنت گردد متکای من   هجر رویت زد شعله بر جانم
ای علی اکبر   ای علی اکبر

عازم به میدانم ای جان جانانم یابن رسول الله

Category: علي اكبر — malilom @ 2:06 PM

عازم به میدانم ای جان جانانم یابن رسول الله
دیگر ندارم تاب ببینم چسان بابا حال پریشانت
ای خسرو خوبان سالار مظلومان جانها بقربانت

نستوه وبی پروا بانقد جان پویم مشی شهیدانت
بنما حلالم ای خورشید رخشانم یابن رسول الله

مولا حسین گفتا کای ماه دل آرا جانم علی اکبر
بر فرق عالم بادخاک سیه بعدت ای لاله ی پرپر

جانها بقربان سیمای دلبندت ای شبه پیغمبر
گفتا علی بابا مهر تو در جانم یابن رسول الله

ای نازنین بابا چون شیر وجان بر کف بهرت فدا کارم
تا جان بتن دارم دستم ز یاری تو بر نمیدارم

هر لحظه فرمایی آماده ی رزم خصم ستمکارم
گوشم بفرمانت مولا حسین جانم یابن رسول الله

بر دشمنان دین مردانه می تازم در صحنه ی پیکار
خصم ستگار را مبهوت سازم از جانبازی وایثار

در این دم آخر جانا ترا هستم من طالب دیدار
بابای مظلومم نور دو چشمانم یابن رسول الله

باشد که با ایثار جان خود سازم قرآن ودین زنده
گلزار ایمان را آب بقا باشم از نهر جوشنده

در قالب هستی خونم زند موج چون بحر خروشنده
عازم به سوی حق با عشق وایمانم یابن رسول الله

در دشت ودر صحرا باشم نمایان چون خورشید رخشنده
خصم ستمکار از جانبازیم گردد مغلوب وبازنده

کرببلا گردد سرمشق حق جویان آئین سازنده
بابای مظلومم نور دو چشمانم یابن رسول الله
خواهم که در راهت اهدا کنم جانم یابن رسول الله

ای پاره پاره پیکر ، داغ تو زد آتش مرا مادر علی اکبر

Category: علي اكبر — malilom @ 1:55 PM

ای پاره پاره پیکر  ،  داغ تو زد آتش مرا مادر علی اکبر

گفتا بزینب زار اکبر جوان لیلا
خواهم که جان ببازم عمه براه مولا

ده رخصت نبردم ای یادگار زهرا
گردد چسان بهتر از این فرصت مرامیّر 

عشاق خسته دل را  شوری به سر نشسته
از شوق وصل محبوب دارند دلی شکسته

هر یک ز قید وبند زنجیر تن گسسته
بزم عزیزان خدا از نور حق منور

بودی زمان شادی هم کامرانی تو
رحمی نکرد قاتل بر نوجوانی تو 

پر خون نمود این روی ارغوانی تو
چون بود آن ستمکار غافل ز خشم داور

ای عاشق سر افراز هنگام رزم وپیکار
اسطوره ی شجاعت گاه نبرد وایثار

نور خدای رحمان بر چهره ات پدیدار
لب تشنه جاندادی تو ای آرامجان مادر

اهل حرم دویدند از خیمه گاه بیرون
با آه وناله وغم با قلبهای محزون

فرق تو را دیده دیدند وروی پرخون
از آه زینب شد بپا شور وقیام محشر

نوگل احمر من غنچه ي پرپر من کودکم اصغر

Category: علي اصغر — malilom @ 2:14 AM

نوگل احمر من   غنچه ي پرپر من   کودکم اصغر

طفلک بابا ماه تابانم ، ازغمت بارد آتش بجانم
پاره ي جان ونور چشمانم ، در جنان ذاکر تو ، فاطمه مادر من
کودکم اصغر

شد گلوي تو از کين دريده ، قدّ ما در از داغت خميده
خون چکان بهرت قلب سپيده
جان بقربان تو اي ، لاله گون پيکر من ، کودکم اصغر

مهر تو گشته آغوش صحرا ، کرده اي زين غم خون دل بابا
بدررخشانم کودک زيبا
بلبل خوش سخن ، باغ پيغمبر من ، کودکم اصغر

منتظر باشد خواهرت صغرى ، بهر ديدارت کرده او غوغا
ناله ها دارد از جور اعدا
خون دل ريزد از اين ، صحنه چشم تر من ، کودکم اصغر

از چه خاموشي مونس جانم ، تشنه لب بهرت زار ونالانم
تا کنم رسوا خصم نادانم
بهترين مدرک من ، هستي اي ياور من ، کودکم اصغر

من علمدار حسينم زاده ي ام البنينم

Category: عباس — malilom @ 2:13 AM

من علمدار حسينم    زاده ي ام البنينم

دوست دارم شمع باشم تا که خود تنها بسوزم
يا شوم پروانه از شوق تو بي پروا بسوزم

دوست دارم ماه باشم تا سحر بيدار باشم
تا چو مشعل در سر راهت در اين صحرا بسوزم

ساقي لب تشنه ي فرزند خير المرسلينم

دوست دارم سايه باشم تا در آغوشم بخوابي
چشم دوزم بر جمالت زانرخ گيرا بسوزم

دوست دارم خار باشم دامن وصلت بگيرم
تا زمهر آتشينت اي گل زهرا بسوزم

در شجاعت همچو بابم غيرت الله المبينم

دوست دارم خادمت باشم کنم در بانيت را
دل نهم در بوته ي عشقت حسين يکجا بسوزم

دوست دارم ژاله باشم من بخاک پايت افتم
تا چو گل شاداب باشي ومن از گرما بسوزم

شير مرد کربلايم  حامي قرآن ودينم

دوست دارم کام عطشان ترا سيراب سازم
گر چه خود از تشنه کامي بر لب دريا بسوزم

دوست دارم اشک ريزم تا مگر از اشک چشمم
تا شوي سيراب ومن خود جاي آن لبها بسوزم

در رهت جان مي سپارم   عازم خٌلد برينم

قاسم شهيد از ظلم وجور اشقيا شد ، وقت عزا شد

Category: قاسم — malilom @ 2:13 AM

قاسم شهيد از ظلم وجور اشقيا شد ، وقت عزا شد

در سينه دل آمد مرا از غم بفرياد
چون کردم از احوال ناکام حسن ياد

هرگز نديده کس بدوران تازه داماد
پوشد کفن جاي قبا بر قد شمشاد

اين واقعه در ابتلاي کربلا شد ، وقت عزا شد

چشم از عروس آن تازه ناکام حسن بست
سرشار از جام ازل سربرکف دست

روسوي عقبى شادمان بار سفر بست
او خوشدل وجمعي به محنت مبتلا شد ، وقت عزا شد

چون شد جوان مجتبى عازم بميدان
در خيمه ي آل عبا شد شود وافغان

عم  گراميش حسين او را چنان جان
در برگرفت وبوسه زد آن چهرتابان

از بس روانشان اشک غم از ديده ها شد ، وقت عزا شد

رو کرد قاسم روسوي خصم ستمگر
گفتا کجا باشد روا اي شوم کافر

نوشند اسبان شما زين آب يکسر
خشکيده باشد کام اولا پيمبر

مهمان نوازي اينچنين رسم از کجا شد ، وقت عزا شد

گرم جدال ناکسان بدشاه بي يار
کآمد بگوشش ناله اي از قاسم زاد

عموتو ميباشي به اعدا گرم پيکار
قاسم ز سمّ مرکبان شد سينه صدپار

کن ياريم اي عم که جسمم توتياشد ، وقت عزا شد

يا رب بحق حرمت خون شهيدان
خاصه جوان مجتبى ناکام دوران

طوف جوارش کن نصيب ما محبان
از خالق ارض وسماوي حي سبحان

کز بهر او خون از دل وديده روا شد ، وقت عزا شد

قاسم بيا اندر برم ، اي نوجوان با وفا

Category: قاسم — malilom @ 2:12 AM

قاسم بيا اندر برم  ، اي نوجوان با وفا

در سيزده سال اي پسر بهرت ستمها ديده ام
تا مثل تو زيبا جوان با خون دل پرورده ام

بوده اميدم موسم پيري شوم بي درد وغم
اي روح واي ريحان من بين نوعروست در نوا

فقدان رويت اي پسر مام ترا مجنون کند
بعد تو مامت نوگلا چون روسوي هامون کند

داغ تو اي رعنا پسر يک عالمي محزون کند
با عشق وايمان کرده اي جانرا براه حق فدا

بر روي مهدت اي پسر شبها نخفتم تا سحر
بيچاره ومضطر شده بوده اميدم در نظر

گردي عصاي پيريم در اين ديار پر خطر
اينک کجا رو آورم اي کشته ي راه خدا

درد فراقت يک طرف درد اسيري يک طرف
خواهد کشد آخر مرا اي سروبستان شرف

روز وشبان از هجر ديدارت همي دارم شعف
بر سرزنم از داغ تو دارم فغان وناله ها

نايد بيادت قاسما آن زحمت شبهاي من
کردي فراموش آنهمه رنج ومشقّتهاي من

يکتن چسازم اينزمان گرديده ام دور از وطن
با نوعروست چون کنم اي نوجوان مه لقا

مادر چو بر اين حجله گاهت هرزمان سازم نظر
راضي به مرگ خود شوم يا کور
گورم اي پسر

زيبائي روي تو يادم آيد از هر رهگذر
کامي نديدي از جهان شد حجله ي عيشت عزا

ماتمي ياران ز نو بر پا کنيد ، يادي از مردان عاشورا کنيد

Category: عاشورا — malilom @ 2:12 AM

ماتمي ياران ز نو بر پا کنيد ، يادي از مردان عاشورا کنيد

بر شما اي کشتگان راه دين
رهروان سبط خير المرسلين
رحمت پروردگار عالمين
خون جوشان شما دارد نويد
رو به سوي مرقد مولا کنيد

جملگي از جان نثاران حسين
با وفا اصحاب وياران حسين
عاشقان اي سوگواران حسين
رو به سوي کعبه ي دلها کنيد

کربلا گرديده قربانگاه دين
کربلا شد اعظم از عرش برين
کشتي راه نجات از آن زمين
شد روان زامر خداوند مبين

کربلا معراج سبط مصطفاست
زره ي خاکش گران وپر بهاست
کربلا گنجينه ي نور خداست
نينوا با شد ولي اندر نواست
عاشقان کربلا غوغا کنيد

پرچم آزادي اندر کربلا
شد بپا با خون ياران خدا
دين حق شد زنده از پيگارشان
جاودان ماند بدوران نامشان
پيروي از شيوه ي آنها کنيد

جسم پر خون حسين بن علي
کرده خاک کربلا را منجلي
شد شکوفه اصغر اندر اين چمن
لاله رخ گرديده آن گلگون بدن
زين مصيبت آه وواويلا کنيد

اينچنين گفتا بزينب شاه دين
گاه رفتن در وداع آخرين
جان خواهر موسم هجران رسيد
بهر سرداران مرا فرمان رسيد

خواهرا آمد زمان رفتنم
بايد اينک روسوي ميدان کنم
کربلا از خون خود دريا کنم
خائنان را در جهان رسوا کنم
عاشقان کربلا غوغا کنيد

ساقي کرببلا يا ابا الفضل رشيد

Category: عباس — malilom @ 2:10 AM

ساقي کرببلا   يا ابا الفضل رشيد 2

برخيز برپار دار علم اي يادگار حيدرم
رفتي تو آبي آوري بهر سکينه دخترم

با عزيزان وهمه ياوران گشتي شهيد

سردار فوج لشکرم تو ميروي من بيکسم
خيز اي برادر زانکه من در چنگ قوم ناکسم

در راه دين خدا پيکرت در خون تپيد

در بهشت جاويدي نزد جدّ اطهرم
اي نور چشمان ترم پشت وپناه عسکرم

دست وپيکر داده اي بهر قرآن مجيد