من علی اکبرم با ندای حسین
من علی اکبرم با ندای حسین
مکتب کربلا درس سازندگی است 2
خادمی دربش 2 بهترین زندگی است
قتلگه گشته چون حجله ی شادیم
در طریق حسین مادرا راضیم
عازم رزم کین نوجوان اکبر است
ثانی باب خود لاله ی اظهر است
کشته گردم چو من با همه یاوران
میروم زین جهان سوی باغ جنان
بی پسر گشته لیلا ومجنون شده
دیده ی زینب از داغ او خون شده
نخل امید لیلا علی جان توئی
یاور با وفا 2 مرد میدان توئی
قتلگه شد حجله ی یادگار مجتبی
قتلگه شد حجله ی یادگار مجتبی
شور محشر شد بپا در زمین کربلا
یادگار زهر نوش ممتحن
شد سرا پا سرخ از خونش کفن
حیف از رخساره ی گلگون او
آه وافسوس از غم محزون او
عیش دامادی او شد مبدل بر عزا
گاه معراج است وسالار شهید
در مناجات است با حی مجید
از غم قتل جوانان سر به سر
ریزد از از چشمان ز غم خونجگر
ناله ی لب تشنگان میرسد از نینوا
آه وواویلا که با چشمان تر
میزند لیلا به سر بهر پسر
گاه هجران است وقتل شاه دین
در تزلزل گشت ارکان زمین
شور محشر شد بپا در زمین کربلا
خون فشان از دیده ختم الانبیا
در غم جانسوز یاران خدا
فاطمه صاحب عزا اندر جنان
مرتضى باشد به فریاد وفغان
کودکان بر سر زنان با نواب وا ابا
حلالم کن تو ای مادر روانم سوی میدان
حلالم کن تو ای مادر روانم سوی میدان
چو پیمان با خدا بستم دگر سیرم از این دنیا
مهیّای نبردم من براه یاری مولا
حسین را من چسان بینم میان دشمنان تنها
کفن پوشیده ام مادر برای دادن جان
لباس رزم پوشیدم بجای رخت دامادی
به رنگ خون بستم من حنای حجله ی شادی
نمی بینم دگر مادر ترا از امن نما یادی
ز خون خویش سازم من معطر این بیابان
بیا ای مهربان مادر در این هنگامه ی آخر
بگیرم اندر آغوشت بحال زار من بنگر
بود این آخریت دیدار ندارم طاقتی دیگر
روانم تا شوم ملحق به خیل شیرمردان
بیائید از حرم بیرون ز میدان اصغرم آمد
بیائید از حرم بیرون ز میدان اصغرم آمد
زمیدان این زمان نور دو چشمان ترم آمد
بیا ای مادر اصغر ز خیمه یک دمی بیرون
بگیر از دست من این دم تو این قنداقه ی پرخون
زخون او شده خوشبو زمین وآسمان گلگون
زمیدان این زمان نور رو چشمم در حرم آمد
ز تیر حرمله گشته گلوی نازکش پاره
شده شیرازه ی صبرم به یکباره همه پاره
که اصغر شد را شده این دشت سوزان مهر وگهواره
مرا این قربانی نورس براه داورم آمد
بخواب ای طفل محبوبم تو در گهواره ات بابا
که گویم ذکر خواب اکنون برایت اندرین صحرا
عزیز تشنه کامم ای فروغ دیده ی زهرا
بخون آغشته از میدان یگانه یاورم آمد
گلوی پر ز خونت از نظاره چون کنم دیگر
بمیدان رفتی وگشتی شهید فرقه ی کافر
بقربان تو بادا جان من ای غنچه ی پرپر
همی گریم همی نالم که خونین اصغرم آمد
الا ای طفل مذبوحم بقربان تو گردم من
گلی از گلشن رویت پسر جانا نچیدم من
براه عشق وایمان عاقبت داغ تو دیدم من
خزان ای آه وواویلا گل نو احمرم آمد
بیا زینب که من دیگر ندارم تاب دیدارش
بگیر این غنچه ی گل را که من هستم عزادارش
چکد خون همچو باران دمیدم از حلق خونبارش
دگر دیدار روی او بصبح محشرم آمد
لاله ی خونین کم ای تازه جوانم علی تازه جوانم
لاله ی خونین کم ای تازه جوانم علی تازه جوانم 2
اندر عزایت نوحه گر بهر تو نالم علی بهر تو نالم
ای مه لقا ای غرقه خون بهر تو گریم علی بهر تو گریم
نعش تو را جان پدر گیرم همی بر علی گیرم همی بر
آرام جانم ای علی آه وفغانم علی آه وفغانم
ای نوگل پرپر شده در خون شاور علی در خون شناور
ای آفتاب منکسف ای نور انور علی ای نور انور
سیلاب اشک بهرت روان از دیده ی تر علی از دیده ی تر
بهر شهیدان همه در آه ونوایم علی آه ونوایم
مظهر مردانگی ای روح رشادت علی روح رشادت
در دل تو عشق خدا فیض شهادت علی فیض شهادت
اسوه ی ایثار وشرف مرد شجاعت علی مرد شجاعت
بهر تو باشد همه این اشک روانم علی اشک روانم
آه دگر نشنوم آه زمزمه هایت علی زمزمه هایت
صوت مناجات تو وسوز دعات علی سوز دعایت
عشق خدا برده ز کف تاب وتوانت علی تاب وتوانت
ناله ی جانسوز من ای آب بقایم علی آب بقایم
چون عازم میدان شد آن شبه پیمبر علی شبه پیمبر
در دشت وصحرا جلوه کرد چون مهر خاور علی چون مهر خاور
تنها روان در قتلگه باشوکت وفر علی با شوکت وفر
غرقه بخون بیکفنم روح روانم علی روح روانم
نام تو آواز خدا ای مه بی سر علی ای مه بی سر
کشته ی میدان وفا لاله ی پرپر علی لاله ی پرپر
همسفران را تو بُدی سرمد ویاور علی سرمد ویاور
داغ غمت برده ز کف تاب وتوانم علی تاب وتوانم
بهر حسین ویاوران دارد عزا خیر البشر
بهر حسین ویاوران دارد عزا خیر البشر 2
بهر حسین فاطمه زاری به روز وشب کنم
درس وفا داری روان دائم از آن مکتب کنم
با اشک چشم وسوز دل یاد دل زینب کنم
او بین تیر ونیزه ها گمکرده یک قرص قمر
در سوگ سالار شهیدان خون فشاند مرتضى
بر گردن پیغمبر از داغ غمش شال عزا
زهرا بجنت نوحه گر گریان دو چشم مجتبى
من می فشانم اشک غم بر زینب خونین جگر
گوید حسین بن علی با زینب ای خواهر بیا
این لحظه های آخرم بنما تو با من الوداع
بنما معطر پیکرم بهر لقای کبریا
روسوی کانون بقا دارم کنون عزم سفر
ای سبط خیر المرسلین جانها فدای جان تو
قربان پاره پیکر عباس واکبرهای تو
هر عاشقی خواند ترا من عاشق وشیدای تو
ای یکه تاز نینوا وادی پر خوف وخطر
شد حجله ی قاسم ز کین قربانگه کرببلا
از خون فرق اطهرش بسته حنا بر دست وپا
پوشیده بر تن او کفن از بهر دیدار خدا
بر تربت خونین او بنشین دمی ای رهگذر
هر دم صدای ناله ی لب تشنگان آید بگوش
در جسم یاران حسین هر لحظه آید بجوش
دلها بود اندر تپش هم سینه ها اندر خروش
با هم شهادت را سرودی سرخ میخوانند ز بر
قاسم شتابان میرود روبه سوی میدان
قاسم شتابان میرود روبه سوی میدان
خواهد کند جان را فدا در طریق جانان
عشق خدا دارد به سر آن جوان رعنا
بهر دفاع از مکتب وحق شده مهیا
شده حیره از زیبائیش دیدگان اعدا
گوید که اذنم کن عطا ای حسین جان
مادرندیده حجله ی شادمانی او
افسوس رفت از کف برون کامرانی او
محروم عروسی از چهره ی ارغوانی او
شوری ز نو بر پا شده در میان یاران
آه ونوای کودکان بر سما رسیده
فریاد وبانگ العطش میشود شنیده
پشت فلک از داغشان چون کمان خمیده
در قلب وبر لبهایشان ذکر نام رحمان
در راه دین قربان شدن فخر وافتخار است
بهر شهیدان جنت حق در انتظار است
تنها امید عاشقان وصل کوی یار است
آید به گوش از خیمه ها خوشنوای قرآن
هنگامه ی معراج عشاق حق رسیده
جانها ز قید وبند زنجیر تن رهیده
گلبانگ تکبیر غریبان شود شنیده
کرببلا شد صحنه ی رزم کفر وایمان
روز عاشورای خونین یا قیام محشر است
روز عاشورای خونین یا قیام محشر است
کی رود این فاجعه از یاد جمله مخلصین
ذکر آن پاینده ماند تا قیام یوم دین
نور چشمان رسول وپور دلبند بتول
صحبت واسطوره ی عشاق حی داور است
در زمین کربلا فریاد وواویلا بود
در جنان صاحب عزا صدیقه كبرى بود
خیمه ها میسوزد ویاران بخون آغشته اند
تشنه لب مولا به میدان بی کس وبی یاور است
ذو الجناح با وفا برگشته از میدان کین
با دو چشمان پر از اشک ونوایی دلنشین
گوئیا دارد خبر از قتل انصار خدا
مرکبش محروم از فیض وجود رهبر است
عاشقان بر سر زنید با ناله وافغان وشین
بهر فرزند علی جان ودل زهرا حسین
در میان قتلگه بر سینه وبر زنان
نوحه گر لیلا زهجران علی اکبر است
اینچنین گفتا بزینب سرور وسالار دین
رفتم وبر تو سپردم کودکان بی معین
یار تو در این سفر باشد خدای دادگر
کربلا چون گلستان لاله های پرپر است
ای عمو بر سر قاسم زوفا کن گذری
ای عمو بر سر قاسم ز وفا کن گذری
تا بروی تو کنم دردم آخر نظری
با همه لطف که در حق یتیمان داری
ز چه از حال من زار نگیری خبری
تا بزانو بگذاری سرم از مهر دمی
تا بری از دلم ای سرور جانبخش غمی
خوش بود گر به سرم رنجه نمائی قدمی
تا به پای تو نهم از پی دیدار سری
جانم از تن به سوی خلد شتابی دارد
لب خشکم هوس جرعه ی آبی دارد
روی نعشم گذری کن که ثوابی دارد
پیشتر زآنکه زند طایر جان بال وپری
ای عمو جان ستم لشکر کفار ببین
بی معینم به کف فرقه ی اشرار ببین
تیغ بر کف به سرم قاتل خونخوار ببین
ناله ام بر دل این قوم ندارد اثری
مانده ام جان عمو در بر دشمن تنها
شده صد پاره ز شمشیر تنم سر تا پا
حیف باشد که ز عدوان کشد این جور وجفا
هرکه مانند تو دارد عم والا گهری
ای عمو داد اجل خرمن عمرم بر باد
نو عروسم چو نماید ز من غمگین یاد
گو دگر وعده ی دیدار به محشد افتاد
گشت قاسم به سوی گلشن جنب سپری
ای عمو خیمه زده چتر بلا بر سر من
توتیا شد ز سم اسب ستم پیکر من
نفسی شوز پی دادن جان یاور من
تا بروی تو کنم در دم آخر نظری
نور چشمانم ماه تابانم ای علی اکبر
نور چشمانم ماه تابانم ای علی اکبر ای علی اکبر
در عوض جای رخت دامادی شد کفن بر تو خلعت شادی
غرقه خون گشتی اندرین وادی بهر تو مادر سینه کوبانم
ای علی اکبر ای علی اکبر
مادرا بر تو باغبان بودم بارخ ماهت شادمان بودم
از کمالاتت کامران بودم منخسف گشتی بدر رخشانم
ای علی اکبر ای علی اکبر
پیکرت در خون غوطه ورگشته مادر زارت بی پسر گشته
بر سر نعشت خونجگر گشته آه وواویلا مونس جانم
ای علی اکبر ای علی اکبر
منتظر باشد خواهرت صغرا روز وشب دارد ناله وغوغا
بانوا گوید آه وواویلا سوزم از داغت بدر رخشانم
ای علی اکبر ای علی اکبر
خواهر از هجرت دیده تر باشد بیکس وخوار هر نظر باشد
ذاکر از بهرت نوحه گر باشد یکنظر فرما از محبانم
ای علی اکبر ای علی اکبر
آرزویم بود از برای من وقت پیری باشی عصای من
دامنت گردد متکای من هجر رویت زد شعله بر جانم
ای علی اکبر ای علی اکبر
عازم به میدانم ای جان جانانم یابن رسول الله
عازم به میدانم ای جان جانانم یابن رسول الله
دیگر ندارم تاب ببینم چسان بابا حال پریشانت
ای خسرو خوبان سالار مظلومان جانها بقربانت
نستوه وبی پروا بانقد جان پویم مشی شهیدانت
بنما حلالم ای خورشید رخشانم یابن رسول الله
مولا حسین گفتا کای ماه دل آرا جانم علی اکبر
بر فرق عالم بادخاک سیه بعدت ای لاله ی پرپر
جانها بقربان سیمای دلبندت ای شبه پیغمبر
گفتا علی بابا مهر تو در جانم یابن رسول الله
ای نازنین بابا چون شیر وجان بر کف بهرت فدا کارم
تا جان بتن دارم دستم ز یاری تو بر نمیدارم
هر لحظه فرمایی آماده ی رزم خصم ستمکارم
گوشم بفرمانت مولا حسین جانم یابن رسول الله
بر دشمنان دین مردانه می تازم در صحنه ی پیکار
خصم ستگار را مبهوت سازم از جانبازی وایثار
در این دم آخر جانا ترا هستم من طالب دیدار
بابای مظلومم نور دو چشمانم یابن رسول الله
باشد که با ایثار جان خود سازم قرآن ودین زنده
گلزار ایمان را آب بقا باشم از نهر جوشنده
در قالب هستی خونم زند موج چون بحر خروشنده
عازم به سوی حق با عشق وایمانم یابن رسول الله
در دشت ودر صحرا باشم نمایان چون خورشید رخشنده
خصم ستمکار از جانبازیم گردد مغلوب وبازنده
کرببلا گردد سرمشق حق جویان آئین سازنده
بابای مظلومم نور دو چشمانم یابن رسول الله
خواهم که در راهت اهدا کنم جانم یابن رسول الله