09/12/2009
زینبم من ناله ی وا غربتاه دارم عقده ها دارم
ای بشیر این محملم را بر بسوی کربلا
داغها دارم بدل از جور قوم اشقیا
برمرا اندر مزار خسرو خوبان من
در بغل گیرم حسین آن شیره ی جانان من
هر دم سوز جگر نالد رباب بینوا
او ز داغ اصغر شیرین سخن شد مبتلا
ام کلثوم عزیزم خاطرش افسرده شد
پیش چشمم دست عباس جوان ببریده شد
چون سکینه از سفر با آه وافغان آمده
ناز دانه نزد بابا نوحه گویان آمده
همره خود بلبلان خوشنوا دارم عقده ها دارم
Comments »
No comments yet.. تا اکنون نظری یا پیشنهادی در نظر گرفته نشده .. لا توجد تعليقات أو آراء لحد الآن
RSS feed for comments on this post. | TrackBack URI