08/11/2010

راه من از کثرت دشمن ز هر سو بسته بود

Category: عباس — malilom @ 2:52 PM

راه من از کثرت دشمن ز هر سو بسته بود
داغها پی در پی وغمها به هم پیوسته بود

بسکه میدان درون خیمه آوردم شهید
بود سر تا پای من خونین وزینب خسته بود

هر شهیدی شاهکاری داشت در اینجا ولی
کارهایت ای ای برادر جان همه برجسته بود

تا به سوی خیمه برگردی مگر با مشگ آب
جام در دستش رقیه منتظر بنشسته بود

من تک وتنها گشودم راه قربانگاه تو
گر چه دشمن هرزمان در هر طرف یکدسته بود

بر زمین افتاده دیدم پیکرت را غرقه خون
مشگ خالی ودو دست وپرچمی بشکسته بود

پشت من از داغ جانسوزت برادر جان شکست
چونکه رکن نهضتم بر همتت وابسته بود

چونکه کوشیدم که دربرگیرمت ممکن نشد
بسکه دشمن جمله اعضایت زهم بشکسته بود

خواستم شاید ببندم چشمهایت را اخا
لیک پیش از من عدو با تیر چشمت بسته بود

Comments »

No comments yet.. تا اکنون نظری یا پیشنهادی در نظر گرفته نشده .. لا توجد تعليقات أو آراء لحد الآن

RSS feed for comments on this post. | TrackBack URI

لطفا نظرات یا پیشنهادات خود را در ذیل بنویسید. وجهت دریافت پاسخ نام وایمیلتان را نیز ثبت نمائید / الرجاء كتابة آرائكم، تعليقاتكم أو اقتراحاتكم أدناه مع ذكر البريد الإلكتروني من أجل الاستجابة لكم / Please Leave a comment below