09/12/2009
زینبم من ناله ی وا غربتاه دارم عقده ها دارم
ای بشیر این محملم را بر بسوی کربلا
تا عزاداری نمایم در زمین نینوا
داغها دارم بدل از جور قوم اشقیا
من بگویم راز دل با خامس آل عبا
کارهائی با شهید کربلا دارم عقده ها دارم
برمرا اندر مزار خسرو خوبان من
آن شهید کربلائی آن گل ریحان من
در بغل گیرم حسین آن شیره ی جانان من
تا که اشک افشان شود این دیده گریان من
من گل گمگشته اندر کربلا دارم عقده ها دارم
هر دم سوز جگر نالد رباب بینوا
شیر او خشکیده چون اصغر از او گشته جدا
او ز داغ اصغر شیرین سخن شد مبتلا
بهر طفلش روز وشب نالد بدرگاه خدا
قلب پر خونی ز بهر اصغر نیکو لقا دارم عقده ها دارم
ام کلثوم عزیزم خاطرش افسرده شد
نوگل رویش بدشت کربلا پژمرده شد
پیش چشمم دست عباس جوان ببریده شد
خاطرش از محنت وغم در جهان آزرده شد
ناله ها در دل برای دختر شیر خدا دارم عقده ها دارم
چون سکینه از سفر با آه وافغان آمده
بلبل باغ حسینی دیده گریان آمده
ناز دانه نزد بابا نوحه گویان آمده
از ره شام بلا با حال نالان آمده
همره خود بلبلان خوشنوا دارم عقده ها دارم
گفتگو با خامس آل عبا دارم عقده ها دارم
شوق دیدار حسین وکربلا دارم عقده ها دارم
باز ای عزاداران در عالم شور وشین است
بر سر زنان زینب سر قبر حسین است
این کاروان بس رنج ومحنتها کشیده
کز هستی ودارائی خود دل بریده
در کربلا داغ عزیزانش بدیده
از شامیان زخم زبانها را شنیده
خونین جگر از بهر نور نیرین است
اینجا بود قربانگه عباس واکبر
میعادگاه عشق یاران پیمبر
اینجا بود آنجا که از جور ستمگر
شد ناوک کین را هدف حلقوم اصغر
کوی وفای سبط فخر نشأتین است
اینک دقایق با تأنی طی سپارند
چون نقطه ی عطفی برای روزگارند
این لحظه ها دارای ارج بیشمارند
عشاق خسته عزم کوی یار دارند
آنکو علی وفاطمه را نور عین است
با قاتلانت همسفر گشتم برادر
شد قلب من در این سفر کانون اخگر
داغ رقیه هوش من را برده از سر
شرمنده ام اندر برت ای جان خواهر
نور ولایت جاودان در عالمین است
جانا پیام خون پاکت بوده ام من
برنامه گردان اسارت بوده ام من
آرام بخش کودکانت بوده ام من
از ابتدا مجنون راهت بوده ام من
چون خون زهرا در عروق زینبین است
ای از پی فرمان حق گردیده مدهوش
پیغمبر اسلامیان را زیب آغوش
داغ تو برده از پیر وجوان هوش
کشتند ترا لیکن نشد نور تو خاموش
اینک مزارت کاروان را نصب عین است
اربعین آمد شد بپا محشر
زینب آمد بر قبر برادر
باز از چه یاران دلها غمین است
برپا بعالم شوری نوین است
گویا عزای سالار دین است
خون بارد از غم زهرای اطهر
شیعه بکش آه از دل سوزان
اشکی ببار از دیده بدامان
آور بخاطر حال اسیران
از جفاهای قوم بد اختر
فریاد از آندم کام غم نصیبان
دیدند از دور قبر شهیدان
شوری فکندند در آن بیابان
قلبشان گردید کانون اخگر
ای شه عطشان غمخوار زینب
بنگر دو چشم خونبار زینب
افتاده مشکل درکار زینب
عقده ام بگشا ای مرا سرور
گر چه رسیده بارم به منزل لیکن مراهت عقده ها در دل
کاین رجعت ماما را چه حاصل
اشک غم بارد چشم پیغمبر
سوی وطن من چون روگذارم
کز شش برادر یکتن ندارم
عباس وعون وجعفر ندارم
دیگر ندارم قاسم واکبر
آمد زمان ابتلا شد وارد کرببلا
محبوبه ی خیر النسا دارد بدل بس عقده ها
با ناله وافغان وشین بر تربت پاک حسین
بر سینه وبر سر زنان آن دختر شیر خدا
گوید او جان فدایت یا حسین
ای بحق وارث بدر وحنین
بادا سلامم بر همه یاران پاره پیکرت
عباس وعون وجعفرت ای مظهر عشق ووفا
آتش زده بر قلب من داغ علی اصغرت
قد نکوی اکبرت ای قهرمان کربلا
کاروان میکند این زمزمه
السلام ای شهیدان قافله
عرش برین شد غمزده خیر البشر ماتم زده
نالان بود مولا علی گریان دو چشم مجتبی
هنگامه ی عظمی شده کرببلا غوغا شده
بر (..) عالم خاک غم زهرا بود صاحب عزا
السلام ای سرزمین پر بلا کربلا کربلا یا کربلا
السلام ای کوی نور خدا کربلا کربلا یا کربلا
با قلب پر درد والم از دیده بارید اشک غم
ای پیروان راه حق خونین دل ارض وسما
شد اربعین شاه دین بر پا شده شوری نوین
افلاکیان ناله کنان عالم شده ماتم سرا
خوش نوا آید از اهل یقین ای شهیدان بر شما آفرین
بپا شده در جهان قیامت اربعین
رسیده در کربلا قافله ی مرسلین
در این بیابان شده علی اکبر شهید
سرو برومند من شبه رسول مجید
براه دین ونماز کشته شده این رشید
قامت رعنای او فتاده از صد رزین
چرا که این سرزمین زمین کرببلاست
دشت بلا خیز غم صحنه ی محنت فراست
وادی سرگتگان اول راه فناست
در این مکان لاله ها بس شده پرپر ز کین
حسین را از ازل ببسته پیمان بود
که جان او در جهان فدای قرآن شود
هرآنکه یارش بود کشته ایمان شود
تنش شده چاکچاک زخنجر مشرکین
***
داده براه خدا میر وعلمدار خود
پشت وپناه سپه یار وفادار خود
برادر مهربان معین وغمخوار خود
قافله سالار عشق حسین امام مبین
چو بر مزار حسین فکند زینب نظر
بدامن از غم فشاند ز دیده خون جگر
سلام من بر تو ای کشته ی خونین کفن
تشنه لب کربلا سید ومولای من
سلام من بر تو ای اکبر چون مه جبین
جگونه گوید جواب تنی که بی سر بود
چو لاله داغش بدل از غم اصغر بود
قد رسایش کمان بهر برادر بود
شهید والا مقان میر وعلمدار دین
عشق تو جانا مرا کشانده در این دیار
سالک وصل تو ام عشق تو ام هستکار
قافله سالار عشق حسین امام مبین