11/11/2010

بیائید از حرم بیرون ز میدان اصغرم آمد

Category: علي اصغر — malilom @ 3:32 PM

بیائید از حرم بیرون ز میدان اصغرم آمد
زمیدان این زمان نور دو چشمان ترم آمد

بیا ای مادر اصغر ز خیمه یک دمی بیرون
بگیر از دست من این دم تو این قنداقه ی پرخون

زخون او شده خوشبو زمین وآسمان گلگون
زمیدان این زمان نور رو چشمم در حرم آمد

ز تیر حرمله گشته گلوی نازکش پاره
شده شیرازه ی صبرم به یکباره همه پاره

که اصغر شد را شده این دشت سوزان مهر وگهواره
مرا این قربانی نورس براه داورم آمد

بخواب ای طفل محبوبم تو در گهواره ات بابا
که گویم ذکر خواب اکنون برایت اندرین صحرا

عزیز تشنه کامم ای فروغ دیده ی زهرا
بخون آغشته از میدان یگانه یاورم آمد

گلوی پر ز خونت از نظاره چون کنم دیگر
بمیدان رفتی وگشتی شهید فرقه ی کافر

بقربان تو بادا جان من ای غنچه ی پرپر
همی گریم همی نالم که خونین اصغرم آمد

الا ای طفل مذبوحم بقربان تو گردم من
گلی از گلشن رویت پسر جانا نچیدم من

براه عشق وایمان عاقبت داغ تو دیدم من
خزان ای آه وواویلا گل نو احمرم آمد

بیا زینب که من دیگر ندارم تاب دیدارش
بگیر این غنچه ی گل را که من هستم عزادارش

چکد خون همچو باران دمیدم از حلق خونبارش
دگر دیدار روی او بصبح محشرم آمد

10/11/2010

نوگل احمر من غنچه ي پرپر من کودکم اصغر

Category: علي اصغر — malilom @ 2:14 AM

نوگل احمر من   غنچه ي پرپر من   کودکم اصغر

طفلک بابا ماه تابانم ، ازغمت بارد آتش بجانم
پاره ي جان ونور چشمانم ، در جنان ذاکر تو ، فاطمه مادر من
کودکم اصغر

شد گلوي تو از کين دريده ، قدّ ما در از داغت خميده
خون چکان بهرت قلب سپيده
جان بقربان تو اي ، لاله گون پيکر من ، کودکم اصغر

مهر تو گشته آغوش صحرا ، کرده اي زين غم خون دل بابا
بدررخشانم کودک زيبا
بلبل خوش سخن ، باغ پيغمبر من ، کودکم اصغر

منتظر باشد خواهرت صغرى ، بهر ديدارت کرده او غوغا
ناله ها دارد از جور اعدا
خون دل ريزد از اين ، صحنه چشم تر من ، کودکم اصغر

از چه خاموشي مونس جانم ، تشنه لب بهرت زار ونالانم
تا کنم رسوا خصم نادانم
بهترين مدرک من ، هستي اي ياور من ، کودکم اصغر

آبي دهيد اي کوفيان اين کودک ششماهه را

Category: علي اصغر — malilom @ 2:03 AM

آبي دهيد اي کوفيان اين کودک ششماهه را

اي بي مروت شاميان اي کوفيان بي حيا
عطشان نکرده اينچنين مهمان کسي غير از شما
منت نهيد اي مردمان بر سبط پاک مصطفي
آخر نه من اي ظالمان باشم عزيز مرتضي

اي نوگل پژمرده را يک قطره ي آبش دهيد
اين بلبل افسرده را از بحر سيرابش کنيد
بمصطفي ومرتضي اي قوم دون منت نهيد
اين طفل ناکرده گنه اي کوفيان بي حيا

کشتيد يارانم همه اي خلق از حق بي خبر
ديگر نمانده ياورم نه از برادر نه پسر
دانم ندارد گفتنش اي ملحدان ديگر اثر
ماندم غريب ودر بدر بي کس بدشت کربلا

اي بسته پر مرغ مرا بينيد کز سوز عطش
بر روي دست باب خود افتاده است مانند نعش
اولاد پيغمبر همه عطشان ونالان کرده غش
ناکرده تقصير وخطا اين شيرخوار حق نما

اي ذکر افسرده دل در کربلا گر بگذري
بيني بچشم دل همي افتاده جسم بي سري
غلتيده اندر خاک وخون صد پاره عريان پيکري
با کوفيان گويد همي آن افتخار اوليا

26/10/2008

بی شیر علی اصغر

Category: علي اصغر — malilom @ 1:18 PM

ای کودک گهواره ی مادر   بی شیر علی اصغر

نورسته گل آب ندیده   از شیره ی جانم نمکیده

یک شربت آبی نچشیده   حلقوم تو از کینه دریده

گل غنچه ی نشکفته ی پرپر   بی شیر علی اصغر

بودی تو عزیز دل مادر   در دار فنا حاصل مادر

چیده شده زیبا گل مادر  ای نور دل ومحفل مادر

ای بلبل بستان پیمبر   بی شیر علی اصغر

ای رود نوایت شده خاموش   مادر به مزارت شده مدهوش

رفت از کف منصبر وزسر هوش   داغت نکنم هیچ فراموش

از مهد زدی سوی جنان پر   بی شیر علی اصغر

قنداقه ات از خون گلو تر     شد ای مه تا بنده ی انور

ای خاک مزار تو به یکسر    پوشیده ز گلهای معطر

ای سرمه ی چشم تر مادر   بی شیر علی اصغر

آخر گلویت شد هدف تیر    از شهد شهادت شده ای سیر

خون قوت تو شد در عوض شیر   زد حرمله تیرت بچه تقصیر

قنداقه ات از خون گلو تر   بی شیر علی اصغر