13/12/2009

میرسم از شام غم با چشم گریان ای پدر

Category: اربعین — malilom @ 8:02 PM

میرسم از شام غم با چشم گریان ای پدر
با دو صد رنج ومحن با آه وافغان ای پدر

ای خوش آنروزی که وارد میشدم در کربلا
سایه ی تو بر سرم بود وجوانان ای پدر

هیچ میدانی چه ها بر ما رسید از کوفیان
در ره شام خراب از ظلم عدوان ای پدر

گه دویدم پا برهنه در میان خاروخس
گه فتادم از شتر اندر بیابان ای پدر

گر نمودم گریه بر تو میزدندم  کعب نی
روز وشب بودم پریشان من ز هجران ای پدر

شب نمی خوابیدم از سر ما میان خیمه گه
روز اندر آفتاب گرم وسوزان ای پدر

یک طرف سوز عطش بردم ز تن صبر وقرار
تشنه لب من این سفر بردم بپایان ای پدر

چون شدم وارد به شام از کینه ی ظلم یزید
داد اول منزلم در کنج ویران ای پدر

بعد از آن ما را ببردی مجلس نا محرمان
در میان شامیان همچون اسیران ای پدر

میزدی چوب جفا لعل لبانت را یزید
تا نماید خون دل زار یتیمان ای پدر

ذاکرا آتش گرفته قلب ذرات جهان
چون بگفت آن طفل با فریاد وافغان ای پدر

Comments »

No comments yet.. تا اکنون نظری یا پیشنهادی در نظر گرفته نشده .. لا توجد تعليقات أو آراء لحد الآن

RSS feed for comments on this post. | TrackBack URI

لطفا نظرات یا پیشنهادات خود را در ذیل بنویسید. وجهت دریافت پاسخ نام وایمیلتان را نیز ثبت نمائید / الرجاء كتابة آرائكم، تعليقاتكم أو اقتراحاتكم أدناه مع ذكر البريد الإلكتروني من أجل الاستجابة لكم / Please Leave a comment below